have to do sth l[f,v f مجبور بودن به انجام کاری 

: I have to study for my exam tomorrow.

: من باید برای امتحان فردا مطالعه کنم.

 

allow sb to do sth= به کسی اجازه کاری را دادن 

: The teacher will allow us to use our notes during the test.

: معلم به ما اجازه می‌دهد تا در حین آزمون از یادداشت‌های‌مان استفاده کنیم.

 

obey= اطاعت کردن 

: It is important to obey the traffic rules for everyone’s safety.

: رعایت قوانین رانندگی برای ایمنی همه مهم است.

 

 

ban= ممنوع کردن 

: The school decided to ban phones in the classroom.

: مدرسه تصمیم گرفت که استفاده از تلفن‌های همراه در کلاس درس ممنوع شود.

 

make sb do sth= کسی را وادار به انجام کاری کردن 

: My coach made me practice harder for the competition.

: مربی‌ام مرا وادار کرد که بیشتر برای مسابقه تمرین کنم.

 

punishment تنبیه 

: The punishment for cheating on the exam is very strict.

: مجازات تقلب در امتحان بسیار سخت است.

 

behave رفتار کردن 

: Please behave during the meeting.

: لطفاً در طول جلسه خوب رفتار کنید.

 

 

ought to do sth کاری را به اجبار انجام دادن 

: You ought to apologize for your mistake.

: باید بابت اشتباه‌ات عذرخواهی کنی.

 

 

authority اقتدار

: The authority of the teacher should be respected by the students.

: باید به مقام معلم از سوی دانش‌آموزان احترام گذاشته شود.

 

 

obligation اجبار 

: It is my obligation to help those in need.

: کمک به نیازمندان وظیفه من است.

 

 

 

کاری از: پریان علی عسگری 

آکادمی زبان انگلیسی محمدرضا توسلی