apply for
درخواست کردن
I am going to apply for a job at the new company opening in town.
من قصد دارم برای کار در شرکت جدید افتتاح شده در شهر اقدام کنم.
to downsize
تعدیل نیرو کردن
I used to work at a big company, but unfortunately, I was downsized.
من در یک شرکت بزرگ کارمیکردم ولی متاسفانه تعدیل شدم
to be fired
اخراج شدن
He was afraid to be fired from his job for consistently arriving late.
او می ترسید که به دلیل دیر رسیدن از کارش اخراج شود.
get promoted
ترفیع گرفتن
I worked hard and exceeded my targets, so I was able to get promoted to a higher position in the company.
من سخت کار کردم و از اهدافم فراتر رفتم، بنابراین توانستم به جایگاه بالاتری در شرکت ارتقا پیدا کنم.
resign
استعفا دادن
I have decided to resign from my current job and pursue new opportunities.
تصمیم گرفته ام از شغل فعلی ام استعفا بدهم و فرصت های جدیدی را دنبال کنم.
retire
بازنشسته شدن
After working for 40 years, John decided to retire and enjoy his golden years.
پس از 40 سال کار، جان تصمیم گرفت بازنشسته شود و از سال های طلایی خود لذت ببرد.
run
شروع یا اجرا یک کسب و کار
I run a successful business that specializes in digital marketing services.
من یک تجارت موفق را اداره می کنم که در خدمات بازاریابی دیجیتال تخصص دارد.
take a job
قبول کردن یک شغل
I took that job as an accouter and I signed the contract
من آن شغل را به عنوان حسابدار قبول کردم و قرارداد را امضا کردم
full-time job
شغل تمام وقت
Balancing my full-time job as a software engineer with a part-time job as a freelance developer allows me to diversify my experience in the industry.
ایجاد تعادل بین شغل تمام وقت خود به عنوان مهندس نرم افزار با شغل پاره وقت به عنوان توسعه دهنده آزاد به من این امکان را می دهد که تجربه خود را در این صنعت متنوع کنم.
self-employed
خویش فرما
He decided to become self-employed and start his own business.
او تصمیم گرفت خوداشتغال شود و کسب و کار خود را راه اندازی کند.
temporary job
شغل موقت
I have a temporary job as a cashier at a local store, but I am actively searching for a permanent job in my field of expertise.
من یک شغل موقت به عنوان صندوقدار در یک فروشگاه محلی دارم، اما به طور فعال در جستجوی شغل دائمی در زمینه تخصصی خود هستم.
unemployed
بیکار
Despite my qualifications and experience, I still feel unemployed in my desired field of expertise.
علیرغم صلاحیت و تجربه ای که دارم، هنوز در زمینه تخصصی مورد نظر خود احساس بیکاری می کنم.
to be in charge of sth
مسؤل چیزی بودن
She’s in charge of ordering supplies so please let her know what you need
او مسئول سفارش لوازم است، بنابراین لطفاً آنچه را که نیاز دارید به او اطلاع دهید
responsible for
مسؤل چیزی بودن
My father is responsible for customer loans
پدرم مسئول وام های مشتریان است