go along with sb/sth

حمایت کردن

Whatever you say, Lottie will go along with you.

هرچه بگویی، لوتی با تو همراه خواهد بود.


go on

ادامه دادن یا اتفاق افتادن

It went on raining all day.

تمام طول روز داشت باران میبارید

There’s a police car outside the shop. Do you know what’s going on?

ماشین پلیس بیرون مغازه است تو میدانی چه خبره؟


go through with

کاری را برخلاف میل باطنی انجام دادن یا تجربه کردن

I don’t want to do the exam now, but I’d better go through with it.

الان نمیخوام امتحان بدم ولی بهتره انجامش بدم

go through

برسی کردن

I suggested she went to the city library to go through some books of short stories

به او پیشنهاد دادم به کتابخانه شهر برود تا چند کتاب داستان کوتاه را برسی کند


go together

با هم رخدادن یا پدیدار شدن

A bad cough and a sore throat often go together.

سرفه بد و گلودرد اغلب با هم همراه هستند.


go in for

شرکت کردن در جایی یا کاری

She decided to cheer herself up by going in for a competition

او تصمیم گرفت تا با شرکت در یک مسابقه، خود را شاد کند


go without

زنده ماندن بدون چیزی یا گذراندن زندگی بدون چیزی

Amelia has had to go without a holiday for several years now

آملیا چندین سال است که مجبور است بدون تعطیلات برود


go out

برق رفتن

Suddenly the lights went out

یک دفعه همه برق ها رفتند


go about

کنار آمدن

How can I go about his new idea

چطور میتوانم با ایده های جدیدش کنار بیایم


go for

انتخاب کردن

It must be something special so that the judges go for my story over all the others.

باید چیز خاصی باشد تا داوران داستان من را از بین داستان های دیگر انتخاب کند


 

 

کاری از پریان علی عسگری 

آکادمی زبان انگلیسی محمدرضا توسلی