Come along

رسیدن به جایی

مثال

Not every people bought the ticket for the concert in advance, but quite a few came along and bought the ticket at the door

همه مردم بلیت کنسرت را از قبل نخریدند، اما عده زیادی رسیدند و بلیط را از درب خانه خریدند.


Come apart

متلاشی شدن جدا شدن

مثال

The antique picture frame just came apart in my hand

قاب عکس عتیقه در دستم از هم جدا شد


Come out

ناپدید شدن یا کمرنگ شدن

آشکار و واضح شدن

خارج شدن

مثالها

Let your shirt soak overnight and the stain will probably come out

اجازه دهید پیراهن شما یک شب خیس بخورد و احتمالاً لکه از بین می رود

If this story comes out about the Prime Minister, he’ll have to resign.

اگر این داستان در مورد نخست وزیر منتشر شود، او باید استعفا دهد.

Ava’s coming out of the hospital at the weekend. She is much better now.

آوا آخر هفته از بیمارستان بیرون می آید. الان خیلی بهتره


Come up

اتفاق افتادن و مطرح شدن

مثال

I nearly told him at work this morning, but then something came up and we had to deal with it.

تقریباً امروز صبح سر کار به او گفتم، اما بعد چیزی پیش آمد و مجبور شدیم با آن مقابله کنیم.


Come up against

مواجه شدن

I am doing a research project for my degree, but I’ve come up against a few problems.

من در حال انجام یک پروژه تحقیقاتی برای مدرکم هستم، اما با چند مشکل روبرو شده ام.


Come to decision

تصمیم گرفتن

I need to come to decision; do I want to continue with it or not.

من باید تصمیم بگیرم؛ میخوام ادامه بدم یا نه


Come across

یافتن یا ملاقات کردن برحسب اتفاق

I came across someone who’s done an almost identical study

من با کسی برخورد کردم که مطالعه تقریباً مشابهی انجام داده است


Come down to

ختم شدن یا بستگی داشتن به

All my decisions come down to what my mother says.

تمام تصمیماتم به آنچه مارم میگوید بستگی دارد.


 

کاری از پریان علی عسگری 

برگرفته شده از کتاب Grammar in Use