Try on
امتحان کردن
Never buy shoes without trying them on
هرگز بدون امتحان کفش نخرید
put on
وانمود کردن
Do you think Dan’s really feeling better or is he just putting on a brave face”
فکر میکنی دن واقعاً حالش بهتر است یا فقط چهرهای شجاع به خود میگیرد؟
Put-on
نقاب
No, l think he’s fine now. I don’t think his cheerfulness is put-on.
نه، فکر می کنم الان خوب است. فکر نمیکنم نشاط او ساختگی باشد
Rely/ depend /count on
روی کسی یا چیزی حساب کردن یا تکیه کردن
You can always rely/depend/count on me
تو همیشه میتوانی روی من حساب کنی
Keep on
ادامه دادن به کاری
just because you’ve failed one driving test, you mustn’t stop having lessons. You must keep on trying.
فقط به این دلیل که در یک آزمون رانندگی مردود شده اید، نباید از درس خواندن دست بکشید. باید به تلاش ادامه بدی
Pass on
منتقل کردن
When you’ve finished with the magazine, just pass it on to someone else.
وقتی مجله را تمام کردید، فقط آن را به شخص دیگری منتقل کنید.
call in
سر زدن به کسی
Please call in and see us when you are next in town
لطفا تماس بگیرید و به ما سر بزنید وقتی در شهر بعدی هستید
take in
درز گرفتن یا کوچک کردن
This skirt is too big for me now – I’ll have to take it in.
این دامن الان برای من خیلی بزرگ است – باید آن را کوچک کنم
rub sth in or rub in sth
مالیدن
Rub the cream in gently with the tips of you finger
کرم را به آرامی با نوک انگشت خود بمالید
Lock sth in
قفل شدن در روی کسی
Make sure you leave the office by 6.30 p.m. or you’ll be locked in.
حتما تا ساعت 18:30 دفتر را ترک کنید. یا در آن قفل خواهید شد
push in
به زور واردجایی شدن
It’s so annoying when people push in at the bus stop
وقتی مردم در ایستگاه اتوبوس به زور میخواهندوارد شوند خیلی آزاردهنده است
sink in
کنار آمدن و پذیرفتن چیزی
It will take a long time for the terrible news to sink in
زمان زیادی طول می کشد تا اخبار وحشتناک پدیرفته شود