go for sth
تلاش کردن برای بدست آوردن چیزی
I think you should go for it
root for
طرفداری کردن از
We’ll all be rooting for you
ما از تو حمایت خواهیم کرد
ask for
درخواست کردن
We couldn’t ask for a better babysitter
ما نمیتوانستیم برای یک پرستار بچه بهتر درخواست کنیم
live for
برای جیزی زندگی کردن
She just lives for our kids and they just adore her
او برای فرزندان ما زندگی میکند و آن ها نیز او را پرستش میکنند
send for
خبر کردن
She sent for a plumber and got it fixed
او برای یک لوله کش را خبر کرد و آن را تعمیر کرد
call for
دنبال کسی رفتن
I was calling for her on the way there, but in the end we stayed at home
داشتم به دنبال او میررفتم ، اما در نهایت در خانه ماندیم
stand for
مخفف چیزی بودن
I think it stands for ‘restaurant’
فکر کنم این مخفف کلمه رستوران است
die for
کشته مرده چیزی بودن
You must be dying for something to eat
تو حتما خیلی دلت میخواهد که چیزی نوش جان کنی
could do with sth/sb
به چیزی خلی شدید نیاز داشتن
I could do with a cup of tea.
من خیلی به یک لیوان قهوه نیاز دارم
deal with sth
مربوط بودن یا راجع به چیزی بودن
His latest book deals with the civil war of 1984-1989.
کتاب آخر او راجع به جنگ داخلی در سال های 1984و 1989 میباشد
go with
خوب ست شدن یا به هم آمدن
That shirt goes really well with your blue jacket.
آن تی شرت با ژاکت آبی رنگت به خوبی ست میشود
put up with
کنار آمدن
l don’t know how she puts up with his bad temper.
من نمیدانم او چطور با اخلاق بد او کنار می آید
catch up
ملاقات کردن با کسی
I hope to catch up with Freda when l’m in Berlin.l haven’t seen her for years.
امیدوارم وقتی در برلین هستم بتوانم فرد را ببنم من خیلی وقت است او را ندیدم