happiness idioms

 

get a kick out of sth

بسیار لذت بردن از چیزی

I get a kick out of walking along the beach early in the morning

صبح زود از راه رفتن در کنار ساحل لذت میبرم

 


do sth for kicks

کاری انجام دادن برای هیجان معمولا یکم ترسناکه

I did bungee jumping for kicks

بانجی جامپینگ برای هیجان انجام دادم


jump for joy

از خوشحالی سر از پا نشناختن

 

Ron jumped for joy when she heard that she’d won the first prize

رون وقتی شنید که جایزه اول را برده است از خوشحالی پرید


be floating /  walking on the air

از خوشحالی بال درآوردن

I’ve been walking on air ever since Chris and I started going out together

از زمانی که کریس و من با هم بیرون رفتیم،از خوشحالی روی ابر ها را میرفتیم


something makes your day

روز کسی را ساختن

What a good news, it made my day

چه خبر خوبی روز منو ساخت


sadness idioms

out of sorts

بیحال بودن یا غمگین بودن

I’ve been feeling tired and headachy and generally out of sort these days.

این روزها احساس خستگی و سردرد و به طورکلی حس و حال خوبی نداشتم


down in the dumps

ناراحت بودن

I’ve been down in the dumps since my dog died.

من از زمانی که سگم مرده بسیار ناراحت ام


it’s not the end of the world

دنیا که به آخر نرسیده

hey, you’ll find a better job it’s not the end of the world .

هی، کار بهتری پیدا می کنی، دنیا که به آخر نرسیده


just grin and bear it

قبول کردن یک موقعیت سخت و غیرقابل تغییر

I don’t agree with their decision, but all I can do is grin and bear it.

من با تصمیم آنها موافق نیستم، اما تنها کاری که می توانم انجام دهم این است که لبخند بزنم و آن را تحمل کنم.


a misery guts

فردی که مدام ناله و شکایت میکند

don’t be such an old misery guts!

اینقدر  ناله کن نباش!

 


puts the dumber on

ضدحال زدن

We were both quite anxious about the wildfire warnings, so that put a damper on the whole trip.

هر دوی ما نسبت به هشدارهای آتش‌سوزی در جنگل بسیار مضطرب بودیم، به طوری که کلی به مسافرت ما ضد حال زد


 

 

 

کاری از پریان علی عسگری 

آکادمی زبان انگلیسی محمدرضا توسلی