come up against a brick wall
به دیوار بسته خوردن
We seem to have come up against a brick wall in this research.
ما در انجام این تحقیق به دیوار بسته خوردیم
in dire straits
در موقعیت سخت بودن
Everyone agrees that our soccer team is in dire straits.
همه قبول دارند که تیم فوتبال ما در وضعیت بدی قرار دارد.
dig myself into a hole
خود را به سختی انداختن
spread myself too thin
کار مختلف هم زمان انجام دادن
to leave holding the baby
تنها بودن با مشکلات
over a barrel
کسی را به سختی و مشکلات انداختن
She knows I need the job so she’s got me over a barrel in terms of what she pays me.
او میداند که من به این کار نیاز دارم، بنابراین او از نظر حقوقی که به من میدهد، من را به سختی وا میدارد
stumbling block
مانع
clutching at straws
خود را به در و دیوار زدن
I knew that trying the alternative medicine was just clutching at straws.
من میدانستم امتحان کردن دارو جدید یک تلاش برای پیدا کردن راه حلی برای بیماری بود
draw a blank
نا موفق بودن
All my investigations have drawn a blank up until now .
تمام تحقیقات من تا به حال ناموفق بوده است
face the music
با عواقب منفی کاری کنار آمدن
a fact of life
حقیقت اجتناب ناپذیر و یا حقیقت تلخه
low salary for teachers is a fact of life
حقوق کم برای معلمین یک حقیقت اجتناب ناپدیر است
easier said than done
گفتنش آسان تر از انجام دادنش است