spend time

وقت گذراندن

I enjoy spending time with my family

از گذراندن وقت با خانواده ام لذت می برم


waste time

اتلاف وقت

Just to please some people, under ludicrous conditions, we have wasted time and money.

صرفاً برای جلب رضایت برخی افراد، در شرایط مسخره، وقت و هزینه خود را تلف کرده ایم.


save time

صرفه جویی در زمان

It’ll save time if we go by cab.

اگر با تاکسی برویم در وقت صرفه جویی می شود.


tell someone the time

گفتن زمان یا ساعت

My son is just learning to tell the time.

پسرم به تازگی یاد می گیرد که ساعت را بگوید


free time/spare time

اوقات فراغت

I do a lot of drawing in my spare time.

من در اوقات فراغت زیاد نقاشی می کشم.


have time to

وقت داشتن برای چیزی

Do you have time to look this over for me?
آیا وقت دارید این را برای من جستجو کنید؟

make time for

گزاشتن زمان برای کسی

They also make time for their employees.

آنها همچنین برای کارمندان خود وقت می گذارند.


kill time

هدر دادن زمان / از دست دادن زمان

We killed time watching the sailboats on the river.

ما با تماشای قایق‌های بادبانی روی رودخانه زمان را از دست دادیم.


take your time

برای چیزی زمان کافی گزاشتن

“Take your time to read through the documents before you sign them

«قبل از امضای اسناد، وقت خود را صرف مطالعه کنید


bang on time/ dead on time/ right on time

درست به موقع

We arrived bang on time

به موقع رسیدیم


have a good/great time

زمان خوبی سپری کردن

“I hope you have a great time at the beach this weekend

“امیدوارم این آخر هفته لحظات خوبی را در ساحل داشته باشید


time goes by/time passes

به مرور زمان

“As time passes by, I think of all the memories we made together.”.

با گذشت زمان به تمام خاطراتی که با هم ساختیم فکر می کنم.

 


run out of time

کم آوردن وقت

We tried to finish our project on time, but unfortunately we ran out of time

سعی کردیم پروژه خود را به موقع به پایان برسانیم، اما متأسفانه وقتمان تمام شد


prehistoric time

زمان ما قبل تاریخ

There are some graves and other remnants left from this prehistoric time.

گورها و بقایای دیگری از این دوران پیش از تاریخ باقی مانده است.


recent past

گذشته نه چندان دور

No other country has gone so far to absorb the lessons of the recent past.

هیچ کشور دیگری برای جذب درس های گذشته نه چندان دور پیش نرفته است.

 


from dawn till dusk

از صبح تا غروب

We worked from dawn to dusk, seven days a week.

هفت روز هفته از سحر تا غروب کار می‌کردیم.


the small hours

2 تا 4 صبح

We were not planning to filibuster it into the small hours of the morning.

ما قصد نداشتیم آن را در ساعات 2تا 4 صبح پخش کنیم.

 


ungodly hours

نصف شب یا صبح زود

She’d get up at an ungodly hour to write for two hours before work

او صبح خیلی زود از خواب بر می خاست تا دو ساعت قبل از کار بنویسد


worth their while

ارزش داشتن

It would be worth your while to study the material again before the test.

مطالعه مجدد مطالب قبل از آزمون ارزشش را دارد.


have a great future ahead

آینده خوبی در پیش داشتن

She’s a very talented young singer, Mike, and I personally think she’s got a great future ahead of her

او یک خواننده جوان بسیار با استعداد، مایک است، و من شخصا فکر می کنم آینده خوبی در انتظار او است.


in the not too distant future

در آینده نزدیک

They plan to have children in the not-too-distant future .

آنها قصد دارند در آینده ای نه چندان دور بچه دار شوند.


what the future holds

آینده چه چیزی برای شما مهیا کرده

We wondered what the future would hold for our baby son.

ما فکر می‌کردیم که چه آینده‌ای برای پسر بچه‌مان رقم خواهد خورد.

 

 

کاری از: پریان علی عسگری

آکادمی زبان انگلیسی