to make a few adjustments
تغییر کوچک
She made a few adjustments to the focus of her camera.
او چند تغییر کوچک در فوکوس دوربینش انجام داد.
make a slight alternation
تغییر جزعی ایجاد کردن
make a modifications
اصلاحاتی را انجام دادن
“He stressed that the scheme was a trial, and modifications could be made
او تاکید کرد که این طرح آزمایشی بود و میتوان تغییراتی را انجام داد
adopt an approach
اتخاذ کردن یک رویکرد
The company decided to adopt an alternative approach to problem solving
این شرکت تصمیم گرفت یک رویکرد جایگزین برای حل مشکل اتخاذ کند
kick the habit
ترک عادت
She used to be a heavy smoker but she kicked the habit last year.
او قبلاً به شدت سیگاری بود اما سال گذشته این عادت را ترک کرد.
revolutionized the way
متحول کردن یک روش
Fifteen years ago, two teenagers revolutionized the way we share and listen to music.
پانزده سال پیش، دو نوجوان شیوه اشتراکگذاری و گوش دادن به موسیقی را متحول کردند.
converted to Christianity
گرویدن به مسحیت
my grandpa converted to Christianity in the last decade
پدربزرگ من در دهه گذشته به مسیحیت گروید
the power to transform
قدرت تغییر بزرگ داشتن
Yoga has the power to transform our lifestyle
یوگا این قدرت را دارد که سبک زندگی ما را متحول کند
change places/seat
تعویض صندلی
Would you mind switching/changing seats with me, please?
آیا می خواهید صندلی را با من عوض کنید/تغییر دهید، لطفا؟
change job/school
تغییر شغل یا مدرسه
People are more likely to change jobs in their twenties and thirties than at any other time.
احتمال تغییر شغل افراد در دهه بیست و سی سالگی بیشتر از هر زمان دیگری است.
change your mind
تغییر نظر یا ایده
If you change your mind about coming tonight, just give me a call.
اگر نظرتان درباره آمدن امشب تغییر کرد، فقط با من تماس بگیرید.
change the subject
تغییر موضوع
We kept trying to change the subject back to what we wanted to talk about.
ما مدام سعی میکردیم موضوع را به چیزی که میخواستیم درباره آن صحبت کنیم، تغییر دهیم.
change the baby
عوض کرن (پوشک)
I think the baby needs changing.
فکر میکنم کودک نیاز به تغییر ( عوض کردن )دارد.
change your clothes
تعویض لباس
I’m going to go home and change my clothes before the party
من می روم خانه و قبل از مهمانی لباس هایم را عوض می کنم
exchange money
پول و ارز تبدیل کردن
you can exchange your money as soon as you get to the airport
شما می توانید به محض رسیدن به فرودگاه پول خود را تعویض کنید
exchange address
آدرس خود را به دیگری دادن و آدرس او را گرفتن
after exchanging addresses we found out we live near each other
بعد از آدرس یکدیگر را پرسیدن متوجه شدیم ما نزدیک به هم زندگی میکنیم
exchange ideas
به اشتراک گزاری ایده
We exchange ideas all the time. before making decision
ما همیشه ایدهها را رد و بدل میکنیم. قبل از تصمیم گیری
become available
در دسترس شدن
In future, fuel cells will become available too
در آینده، سلولهای سوختی نیز در دسترس خواهند بود
become successful
موفق شدن
But he picked himself up and became successful again.
اما او خودش را جمع کرد و دوباره موفق شد.
standards of living is rising/improving
افزایش یافتن استاندارد های زندگی
We’ll continue to fight for a decent standard of living for our members.
ما به مبارزه برای استاندارد زندگی مناسب برای اعضای خود ادامه خواهیم داد.
improvement in performance
پیشرفت در اجرا
I saw a big deal of improvement in Jenifer’s performance
من شاهد پیشرفت زیادی در عملکرد جنیفر بودم
problems arose
مشکلی به وجود آمدن
A problem arose when the printer stopped working in the middle of the presentation.
هنگامی که چاپگر در اواسط ارائه متوقف شد، مشکلی به وجود آمد.
نکته
rise به معنی افزایش یافتن یا رشد یافتن
و raise به معنی رشد دادن یا افزایش دادن میباشد
به مثال های زیر دقت کنید
prices rises
بالا رفتن هزینه
profits rises
بیشتر شدن سود
raise your hand
بالا بردن دست
raises taxes