آفتاب و روشنایی به طور معمول نماد شادی و خوشحالی میباشد
sunny smile
لبخند از روی شادی
“It gives me joy,” she says with a sunny smile
او با لبخندی شادانه می گوید: این به من شادی می دهد
sb’s sunny face
صورت شاداب یک فرد
Despite the tough day, my boss kept a sunny face throughout the entire meeting
“با وجود روز سخت، رئیس من در تمام طول جلسه چهره شاداب خود را حفظ کرد
face shines with
درخشیدن صورت از روی …..
his face shone with enthusiasm
چهرهاش از شور و شوق میدرخشید
eyes shine with
درخشیدن چشم از روی …..
Her eyes shone with delight
چشمانش از لذت و شادی می درخشید
face light up
چهره ی کسی شاداب شدن یا درخشیدن از روی ………
eyes light up
چشمان کسی شاداب شدن یا درخشیدن از روی ………
Her eyes lit up when he showed her the ring.
وقتی حلقه را به او نشان داد چشمانش برق زد.
atmosphere lightens
شاد کردن جو
He tried to lighten the atmosphere by telling a joke.
او با گفتن یک جوک سعی کرد فضا را شاد کند.
mood lightens
مود کسی را عوض کردن( شاد کردن کسی )
As a middle child, I think my role is to lighten the mood in my family
به عنوان یک فرزند وسط، فکر می کنم نقش من این است که روحیه خانواده ام را شاد کنم
سیاهی و تاریکی نیز در اغلب موارد با احساسات منفی و ناراحتی عجین شده .
dark thoughts
افکار شوم و پلید
Plus, when I’m home alone, the dark thoughts come
به علاوه، وقتی در خانه تنها هستم، افکار پلید به سراغم می آیند
dark days
روز های سخت
After the dark days of the second world war came the satire boom.
پس از روزهای سیاه جنگ جهانی دوم، طنز رونق گرفت.
dark times
زمان های سخت
The country has gone through some dark times in recent years
این کشور در سال های اخیر روزهای تاریکی را پشت سر گذاشته است
face darkens
تیره شدن پوست صورت از ناراحتی
his stomach began to rumble cavernously, and his face darkened with embarrassment.
شکمش شروع به غرش کرد و صورتش از خجالت تیره شد.
eyes darken
ناراحت و عصبی بودن
In them you can see his eyes darken over the years.
در آن هاا ناراحتی و عصبانیت را در طی چندین سال میبینی
ideas flow
جریان پیدا کردن یا ادامه یافتن ایده ها
Let ideas flow and don’t be afraid of speaking your mind.
بگذارید ایده ها جریان پیدا کنند و از بیان نظر خود نترسید.
conversation flows
مکالمه را در جریان نگه داشتن
to be in floods of tears
به شدت گریان بودن
My little boy was so upset by the incident – he was in floods of tears
پسر کوچک من از این حادثه بسیار ناراحت بود – او بسیار اشک میریخت
tears streaming down someone’s face
اشک روی صورت سرازیر شدن
As we talk, tears stream down his cheeks
همینطور که صحبت می کنیم، اشک روی گونه هایش جاری می شود
people pour in /pour out somewhere
مردم یک دفعه ای وارد شدن یا خارج شدن
The crowds began pouring out of the stadium.
جمعیت شروع به خروج از استادیوم کردند.
people trickle
حرکت آهسته مردم
people trickled back into the theatre for the second half.
مردم در نیمه دوم به سالن تئاتر بازگشتند.
a stream of visitors/ traffic
جریان بازدیدکنندگان
Turtles are surprisingly friendly and unfazed by the constant stream of visitors snorkeling down to look at them
لاکپشتها بهطور شگفتانگیزی دوستانه هستند و از جریان دائمی بازدیدکنندگانی که غواصی میکنند و به آنها نگاه میکنند، نگران نمیشوند.
heatو fire در اغلب موارد به عصبانیت اشاره دارد و گاها به معنی خجالت نیز میباشد
a heated debate
بحث داغ
Over the past few decades, there has been a heated debate over the links between political and economic liberalization.
در طول چند دهه گذشته، بحث های داغی در مورد پیوند بین آزادسازی سیاسی و اقتصادی وجود داشته است.
heated discussion
بحث داغ
Initially, we had a very heated discussion on this subject.
در ابتدا بحث بسیار داغی روی این موضوع داشتیم.
fiery temper
خلق و خوی آتشین
His fiery temper was liable to overspill.
خلق و خوی آتشین او ممکن بود بیش از حد سرازیر شود.
tempers flared
شعله ور شدن عصبانیت
Her temper flares at the slightest criticism.
عصبانیت او با کوچکترین انتقادی شعله ور می شود.
violence flares up
شعله ور شدن خشم
Violence flared between two groups of women
خشونت بین دو گروه از زنان شعله ور شد
troubles flare up
مشکل ایجاد شدن
Onlookers said trouble flared when he awarded three penalties in five minutes and sent off two players
تماشاگران گفتند وقتی او سه پنالتی در پنج دقیقه اعلام کرد و دو بازیکن را اخراج کرد، مشکل ایجاد شد
cheeks burn with embarrassment
گونه از خجالت سرخ شد
the cashier told me you don’t have enough bank balance ,right in that moment my cheeks burnt with embarrassment
صندوقدار به من گفت که موجودی بانکی کافی نداری، درست در همان لحظه گونه هایم از خجالت سرخ شد