to be caught napping

حواس جمع نبودن / هوشیار نبودن

The goalkeeper was caught napping and the ball went straight in.

دروازه بان هوشیار نبود و توپ مستقیم به داخل رفت.


to go out on a limb

مخالف بودن با نظر  یا ایده / حمایت کردن از چیزی باوجود در دردسر انداختن خود

I’m going to go out on a limb and approve his request for additional research funding.

من ریسک میکنم  او را برای بودجه تحقیقاتی اضافی تایید می کنم.

 


to lead astray

گمراه کردن / اشتباهی راهنمایی کردن

I was led astray by an out-of-date map.

من توسط یک نقشه قدیمی گم شدم


leave well alone

بی خیال شدن , گذاشتن همون جور بمونه

It’s going to get in a muddle if you carry on. I should just leave well alone if I were you.

اگر ادامه دهید، به یک سردرگمی وارد می شود. من اگر جای شما بودم باید بیخیالش میشدم


panic station

وضعیت خاص و دلهره آور

Nothing has been done about what we said at that time, and now it is panic stations

در مورد آنچه در آن زمان گفتیم کاری انجام نشده است و اکنون وضعیت دلهره آور است


a necessary evil

شتری که در خونه ی همه می خوابه/یک حقیقت تلخ

You are a necessary evil because your fees keep the college running

شما یک باید هستید زیرا هزینه های شما باعث می شود کالج در حال اجرا باشد


safe and sound

صحیح و سالم بودن

We are delighted to have him back safe and sound

ما خوشحالیم که او را سالم و سلامت برگردانیم


have a narrow escape

خطر از بیخ گوش گذشتن

He had a very narrow escape from death when his aircraft came down in a storm

خطر از بیخ گوش او گذشت وقتی هواپیمایش در طوفان سقوط کرد


do sth by the skin of your teeth

به صورت شانسی موفق شدن در چیزی

He escaped from the secret police by the skin of his teeth.

او خیلی شانسی از پلیس امنیت فرار کرد

 


rather/too close for comfort

بیش از حد نزدیک شدن و احساس نا امنی ایجاد کردنن

When we went out for drinks together, I realized we were getting too close for comfort.

وقتی ما بیرون رفتیم برای نوشیدن متوجه شدم که بیش از حد به من نزدیک شده

 


to cut things fine

در لحظه آخر کاری را به انجام رساندن

She got to the gate ten minutes before her flight, so she was cutting it very fine.

او ده دقیقه قبل از پرواز خود به دروازه رسید، بنابراین او آن را دقیقه نود به انجام رسانید


sth sets alarm bells ringing

زنگ خطر را به صدا در آوردن

The decision has set alarm bells ringing at human rights organizations.

این تصمیم زنگ خطر را در سازمان های حقوق بشر به صدا در آورده است.

 


take your life into your hands

با جان خود بازی کردن

Every time you go parachuting you’re taking your life in your hands .

هر بار که به چتربازی می روید،با جان خود بازی میکنید

 


hanging by a threads

در شرایط یا موقعیت متزلزل/ در معرض فروپاشی/ به مو بند بودن

Everyone felt that their job was hanging by a thread.

همه احساس می کردند کارشان به مو بند  است.


on a knife-edge

شرایط معلق بودن

The election results hung on a knife-edge.

نتیجه انتخابات اصلا مشخص نیست

 

 

 

کاری از: پریان علی عسگری

آکادمی زبان انگلیسی محمدرضا توسلی