keep your head

خود را کنترل کردن

The most important thing is to keep your head and look to the future

مهمترین چیز این است که کنترل خود را حفظ کنید و به آینده نگاه کنید


lose your head

از دست دادن کنترل

He usually stays quite calm in meetings but this time he just lost his head.

او معمولا در جلسات کاملا آرام می ماند اما این بار کنترلش را از دست داد


laugh/scream your head off

بلند خندیدن یا داد زدن

I screamed my head off on the roller coaster.

من در ترن هوایی بسیار فریاد زدم


banging your head against brick wall

آب در هاون کوبیدن

I keep asking her not to park there but it’s like banging your head against a brick wall.

من مدام از او می خواهم که آنجا پارک نکند، اما انگار آب در هاون میکوبیدم


came to a head

به اوج رسیدن، بحرانی شدن

The situation finally came to a head when she failed to show up at school.

سرانجام وقتی او در مدرسه حاضر نشد، وضعیت به اوج رسید.


put ideas into someone’s head

فکری را در سر کسی انداختن

his warnings against wrongdoing put ideas into her head

هشدارهای او در برابر اعمال نادرست ایده‌هایی را در ذهن او ایجاد کرد


get your head around

متوجه شدن سردرآوردن

I just can’t get my head around these tax forms.

من فقط نمی توانم فرم های مالیاتی را متوجه شوم


off the top of your head

چیزی که به ذهنم میرسه اینه که, تا جاییکه الان به ذهنم میاد

Just off the top of my head, I’d say there were about 50.


turn heads

توجه دیگران را جلب کردن

you’re not beautiful enough to turn heads.

تو آنقدر زیبا نیستی که توجه جلب کنی

 


knock on the head

در نطفه خفه کردن

The closing of the airport knocked our holiday plans on the head.

بسته شدن فرودگاه برنامه های تعطیلات ما را در نطفه خفه کرد


keep sb’s head above water

به زور ادامه دادن

The business is in trouble, but we are just about keeping our heads above water.

کسب و کار در مشکل است، اما ما فقط می خواهیم به زور ادامه دهیم

 


bite sb’s head off

با عصبانیت حرف زدن با کسی ، به کسی تندی و تحکم کردن، تشر زدن

I only asked if I could help – there’s no need to bite my head off!

من فقط پرسیدم که آیا می توانم کمک کنم – نیازی به تشر نیست


keep your head down

خود را درگیر بحث نکردن/ سرت به کار خودت باشه

I kept my head down and pretended to be consuming the scraps left on my dish

سرم را پایین انداختم و وانمود کردم که دارم ضایعات باقی مانده روی ظرفم را مصرف می کنم

 

کاری از: پریان علی عسگری

آکادمی زبان انگلیسی محمدرضا توسلی