to be caught in the act

حین ارتکاب جرم سر رسیدن

 

He tried to rob a bank and was caught in the act.

او قصد سرقت از یک بانک را داشت که در حین عمل دستگیر شد.


to get sb act together

خود را جمع و جور کردن به زندگی خود نظم دادن

 

She’s so disorganized – I wish she’d get her act together.

او خیلی بهم ریخته است  ای کاش او خودش را جمع می کرد.

 


get in on the act

از کسی تقلید کردن

 

We designed the Web page, and now everyone else in our class wants to get in on the act.

ما صفحه وب را طراحی کردیم و اکنون هر کس دیگری در کلاس ما می خواهد از ما تقلید کند


a balancing act

ایجاد تعادل و توازن بین دو چیز

 

Your relationship with your team should be a delicate balancing

رابطه شما با تیمتان باید متعادل باشد


clean up your act

رفتار خود را اصلاح کردن

 

You’re going to have to clean up your act if you’re serious about keeping your job .

اگر برای حفظ شغل خود جدی هستید، باید رفتار خود را پاکسازی کنید.


acting the fool/goat

مسخره بازی درآوردن

 

Stop acting the fool, I’m trying to talk to you.

دست از احمق بازی بردارید، من سعی می کنم با شما صحبت کنم.


a hive of activity

بسیار شلوغ بودن

 

The whole place is a hive of activity.

همه جا بسیار شلوغ است


to be out of action

از کار افتاده

 

He broke his leg and the doctors say that he’ll be out of action for at least a month.

پایش شکست و پزشکان می گویند حداقل یک ماه از میادین دور خواهد بود.


get a slice/piece of action

سود بردن / مشارکت سود آور

 

Now research has proved that the drug is effective , everyone wants a slice of the action.

در حال حاضر تحقیقات ثابت کرده است که این دارو موثر است، همه می خواهند برشی از عمل.


to be back in the action

دوباره به کار برگشتن

After a two year break from baseball, he’s finally back in action.

پس از دو سال وقفه از بیسبال، او بالاخره دوباره به بازی برگشت.


to be all talks and no action

فقط حرف میزند عمل هیچ

 

She’s all talk when it comes to doing something about the problems .
وقتی قرار است کاری در مورد مشکلات انجام دهد، او فقط حرف می‌زند.

 


 

کاری از پریان علی عسگری

آکادمی زبان انگلیسی محمدرضا توسلی