go along with an idea/ a view
همراه بودن یا موافق بودن با نظر کسی
Often it was easier to go along with her rather than risk an argument.
اغلب همراهی با او آسانتر بود تا اینکه ریسک مشاجره را بپذیرید
be in complete agreement
کاملا موافق بودن
I’m in complete agreement with what the workers have to say on this.
من با آنچه کارگران در این مورد می گویند کاملا موافقم.
tend to agree/disagree
تمایل به موافقت کردن یا مخلفت
I tend to agree with the idea that getting enough sleep is important for good health
من تمایل دارم با این ایده موافق باشم که خواب کافی برای سلامتی مهم است
Share an opinion/ a view
نظر خود را با کسی به اشتراک گزاشتن
He was also unafraid to share his opinion
او همچنین نمی ترسید نظر خود را به اشتراک بگذارد
appreciate someone’s point of view
احترام گزاشتن به نظر کسی
I understand that you disagree with me and I appreciate your point of view.”
من درک می کنم که شما با من مخالف هستید و از دیدگاه شما قدردانی می کنم.”
see someone’s point
منظور کسی متوجه شدن
Yes, I can see your point, but I still disagree with you
بله، می توانم منظور شما را متوجه شوم ، اما همچنان با شما مخالفم
enter into an argument
شروع کردن بحث
The siblings began to enter into a argument when their mother told them they could not go out for the night.
وقتی مادرشان به آنها گفت که نمی توانند شب بیرون بروند، خواهر و برادر شروع به بحث کردند.
differences arise/exit
تفاوت ها ناشی شدن / اختلاف وجود داشتن
The differences arise from the disparate methods of calculation.
تفاوت ها از روش های متفاوت محاسبه ناشی می شود.
come to / reach a compromise
به مصالحه برسند
Tell her you want to save your marriage and try to reach a compromise.
به او بگویید که می خواهید ازدواج خود را نجات دهید و سعی کنید به یک سازش برسید.
چنانچه کاملا با چیزی موافق باشید میتوانید از این دو collocation استفاده کنید
entirely agree
wholeheartedly agree
I agree wholeheartedly with them that we need to retain possession much better.
واگر تا حدی یا تا جایی با چیزی موافق باشید میتوانید از این کالوکیشن استفاده کنید
partly agree
agree up to a point
“I agree up to a point that the new policy could have positive benefits, but I’m concerned it may also create some unintended negative consequences.
“تا حدی موافقم که سیاست جدید می تواند مزایای مثبتی داشته باشد، اما نگرانم که ممکن است عواقب منفی ناخواسته ای نیز ایجاد کند.
و چنانچه کاملا مخالف باشید collocation های زیر مناسب است
fundamentally disagree
اختلاف اساسی
totally disagree / strongly disagree
کاملا مخالف
I strongly disagree with this decision
من به شدت با این تصمیم مخالفم
head-on-clash
درگیری رو در رو
The leaders are preparing for a head-on clash at the summit
رهبران در حال آماده شدن برای درگیری رودررو در اجلاس هستند
bitter dispute
اختلاف تلخ
There has been a long and bitter dispute and the issues still have to be resolved
اختلافات طولانی و تلخی وجود داشته است و مسائل هنوز باید حل شود
heated argument
بحث شدید
Earlier today there was a heated argument about land and homes
اوایل امروز بحث شدیدی در مورد زمین و خانه وجود داشت
fundamental disagreement
اختلاف نظر اساسی
I suspect that there is a fundamental disagreement on that point.
من گمان می کنم که در این مورد اختلاف نظر اساسی وجود دارد.
controversy exist /rage
وجود داشتن جدال
Controversy exists as to how safe these drugs are.
در مورد اینکه این داروها چقدر ایمن هستند بحث و جدل وجود دارد.
But the controversy continued to rage, eventually prompting Mr. Townsend to apologize in a Facebook post on Sunday.
اما جنجالها همچنان ادامه داشت و در نهایت باعث شد که آقای تاونسند روز یکشنبه در یک پست فیسبوک عذرخواهی کند.
conflict of opinion
نظرات متضادی
The report concedes that there are conflicting opinions among scientists over how much impact global warming will have on populations.
این گزارش تصدیق می کند که نظرات متضادی میان دانشمندان در مورد تأثیر گرمایش جهانی بر جمعیت وجود دارد.
کاری از: پریان علی عسگری
آکادمی زبان انگلیسی محمدرضا توسلی