cause
این کلمه معمولا برای احساسات و موقعیت های منفی استفاده میشود
chaos
هرج و مرج
cause havoc
باعث ویرانی شود
cause a lot of damage
خسارات زیادی ایجاد کند
cause alarm
ایجاد زنگ خطر
cause concern
باعث نگرانی
cause anxiety
باعث اضطراب شود
cause a lot of embarrassment
باعث خجالت زیادی می شود
bring about
این عبارت برای ایجاد تغییر یا تحول چه مثبت چه منفی استفاده میشود
bring about a revolution
یک انقلاب به وجود بیاورد
bring about transformation
تحول ایجاد کردن
bring about the downfall/collapse
خرابی به بار آوردن
Rampant corruption brought about the downfall of the government
فساد گسترده باعث سقوط دولت شد
create
این کلمه نیز درباره موقعیت ها و احساسات مثبت و منفی بکار میرود
create awareness
به وجود آوردن آگاهی
The objective of the festival was to create awareness among the people of the villages
هدف از برگزاری این جشنواره ایجاد آگاهی در بین مردم روستا بود
create problem
به وجود آوردن مشکل
This could create a problem over how the derivative books are funded.
این می تواند در مورد نحوه تامین مالی کتاب های مشتقه مشکل ایجاد کند.
spark off
برای اتفاقات منفی و یک دفعه ای استفاده میشود
spark off riots/ demonstration
جرقه شورش یا اعتراض
spark off rumor
جرقه زدن شایعه
The incident sparked off a riot which lasted for three days.
این حادثه باعث شورش شد که سه روز ادامه داشت.
produce
این کلمه به معنی تولید کردن برای تاثیر و نتیجه استفاده میشود
produce the opposite effect
اثر معکوس ایجاد کند
produce any result
هر نتیجه ای ایجاد کند
Our cost-cutting efforts produced excellent results.
تلاشهای ما برای کاهش هزینهها نتایج بسیار خوبی داشت.
attract
این کلمه برای واکنش افراد استفاده میشود
attract criticism
جذب انتقاد
attract interest
جلب علاقه
attract support
جلب حمایت
He continues to attract support among anti-austerity campaigners
او به جلب حمایت در میان مبارزان ضد ریاضت ادامه می دهد
The licenses could attract interest from big mobile networks
این مجوزها می تواند مورد توجه شبکه های بزرگ تلفن همراه قرار گیرد
immediate cause
علت فوری
Last night the immediate cause of the announcement was not clear.
دیشب علت فوری این اعلام مشخص نیست.
underlying cause
علت زمینه ای
Your doctor will check for any underlying cause
پزشک شما هر علت زمینه ای را بررسی می کند،
reduce / minimize the impact of sth
تاثیر sth را به حداقل برسانید
The band would minimize the impact of the situation in future interviews and remained vague regarding his departure.
گروه تأثیر این وضعیت را در مصاحبههای آینده به حداقل میرساند و در مورد خروج او مبهم باقی میماند.
unexpected /unforeseen outcome
نتیجه غیر قابل پیش بینی
It was an unexpected outcome for many people as well, wasn’t it
این یک نتیجه غیرمنتظره برای بسیاری از مردم نیز بود، اینطور نیست
positive /beneficial effects
اثرات مثبت / مفید
He deduced that the warmer summers were having a beneficial effect on their breeding patterns
او استنباط کرد که تابستانهای گرمتر تأثیر مفیدی بر الگوهای پرورش آنها دارد
negative/ adverse effects
اثرات منفی / نامطلوب
Some users continue to take the drug for years with no adverse effects.
برخی از مصرف کنندگان سال ها بدون هیچ عارضه ای به مصرف دارو ادامه می دهند.
direct /inevitable result
نتیجه مستقیم / اجتناب ناپذیر
indirect/ unforeseen result
نتیجه غیر مستقیم / پیش بینی نشده
Education produced many unforeseen and undesirable practical results
آموزش و پرورش نتایج عملی پیش بینی نشده و نامطلوب بسیاری را به همراه داشت.
caused an uproar
سر و صدا ایجاد کرد
The book caused an uproar in France.
این کتاب در فرانسه غوغا کرد.
suffer the consequence
پذیرفتن عواقب
If you’re going hard, you gotta suffer the consequence.
اگر سخت پیش می روید، باید عواقب آن را متحمل شوید.
have a huge effect
تاثیر زیاد گزاشتن
News broadcasts can have a huge effect on public opinion.
پخش اخبار می تواند تاثیر زیادی بر افکار عمومی داشته باشد.
have a major impact
تأثیر عمده
These regulations and requirements have a major impact on the research and development of new drugs
این مقررات و الزامات تأثیر عمده ای بر تحقیق و توسعه داروهای جدید دارد.
make / create a bad impression
تاثیر بدی گزاشتن
he most dangerous thing about that first experience for me was that if I had made a bad impression
او خطرناک ترین چیز در مورد اولین تجربه برای من این بود که اگر من تأثیر بدی گذاشته بودم.
have a lot of influence
تاثیر زیادی دارند
The Prime Minister has a lot of influence over the way the country is run.”.
نخست وزیر تأثیر زیادی بر نحوه اداره کشور دارد.
cause a sensation
ایجاد یک حس