to be a good company

همنشین خوب بودن

you are good company, time flies when I’m with you

تو واقعا همنشین خوبی هستی وقتی کنارم هستی زمان بسیار سریع میگذرد


to have an outgoing personality

کسی که عاشق بیرون رفتن است

 

She has a happy, outgoing personality and loves running around and playing fun games.

او شخصیتی شاد و برون‌گرا دارد و عاشق دویدن و بازی‌های سرگرم‌کننده است.


to have a good sense of humor

شوخ طبع بودن

 

And you had a great sense of humor: we had many good laughs together.

و شما بسیار شوخ طبع هستیدما با هم  کلی خندیدیم.


to have a vivid imagination

تخیل قوی داشتن

 

The people who write these things must have vivid imaginations.
افرادی که این چیزها را می نویسند باید تخیل قوی داشته باشند.

to lose your temper

عصبی شدن

The children behaved so badly that I lost my temper.

بچه ها آنقدر بد رفتار کردند که من از خود بیخود شدم.


to be highly intelligent

خیلی عاقل بودن

He is highly intelligent and quick to take advantage of any opportunity .

او بسیار باهوش است و سریع می‌تواند از هر فرصتی استفاده کند.


to have a razor-sharp mind

تیزهوش

She has a razor-sharp mind and a forceful, determined personality

او تیز هوش و شخصیتی نیرومند و مصمم دارد


to set high standards

برای خود استاندارد بالا لحاظ کردن

if you set high standards for yourself you won’t regret

اگر استاندارد های بالایی برای خود قاعل شوید هرگز پشیمان نخواهید شد


to be fiercely loyal to sb

بسیار به دوستان وفادار بودن

He’s a fiercely loyal person to his family and friends.

او فردی به شدت وفادار به خانواده و دوستانش است.


aspect of your personality

وجه یا جنبه از شخصیت

Challenging questions are raised including whether some aspects of personality cannot be changed.

سوالات چالش برانگیزی از جمله اینکه آیا برخی از جنبه های شخصیت را نمی توان تغییر داد مطرح شد


put others first

دیگران را در اولویت قرار دادن

if you always put others first, others won’t count you as a respectful one

اگر همیشه دیگران را در اولویت قرار دهید، دیگران شما را فردی محترم حساب نخواهند کرد


painfully shy

بسیار خجالتی بودن

Paula was painfully shy when she was in high school.

پائولا در دوران دبیرستان به طرز عجیبی خجالتی بود.


give impression

احساسی را القا کردن

A wind machine gave the impression of hurtling or flying at high speed.

یک ماشین بادی این تصور را ایجاد می کند که در حال پرتاب کردن یا پرواز با سرعت زیاد است.


surprisingly confident

بسیار با اعتماد به نفس بودن

She is surprisingly confident so she can make long public speech

او به طرز شگفت آوری اعتماد به نفس دارد بنابراین می تواند سخنرانی طولانی در جمع داشته باشد


have tendency to do sth

 به کاری تمایل داشتن

Apparently, some people have an inborn tendency to develop certain kinds of tumors.

ظاهراً برخی از افراد تمایل ذاتی به ایجاد انواع خاصی از تومور دارند.ظاهراً برخی از افراد تمایل ذاتی به ایجاد انواع خاصی از تومور دارند.


snap decision

تصمیم سریع

As the fighting came nearer, street by street, they made a snap decision to flee, at 6am

با نزدیک‌تر شدن درگیری‌ها، خیابان به خیابان، آنها تصمیم فوری گرفتند که در ساعت 6 صبح فرار کنند.


sense of responsibility

احساس مسعولیت

I admire him for his strong sense of responsibility and impeccable professionalism.

من او را به دلیل احساس مسئولیت قوی و حرفه ای بی عیب و نقصش تحسین می کنم.


to keep your words

سرحرف خود ایستادن سر قول خود ماندن

If he’s made a promise, he always keeps his word.

اگر قولی داده باشد، همیشه به قولش عمل می کند.


bear a grudge against someone 

از کسی کینه به دل داشتن

my best friend bore a grudge with me for years after she found the truth.

دوست صمیمی سال ها بعد از اینکه حقیقت را پیدا کرد با من کینه داشت.


keep your temper

 خونسردی خود را حفظ کردن

 I found it hard to keep my temper with so many things going wrong

برای من سخت بود که با این همه چیز اشتباه خونسردی خود را حفظ کنم


making a fool out of sb

 مورد تمسخر قرار دادن

She made a fool (out) of me by insulting me in front of my friends.

او با توهین به من در حضور دوستانم مرا مورد تمسخر قرار داد


brutally honest

 کاملا رک و راست

If you are considering a job in a developing country, be brutally honest.

اگر به دنبال شغلی در یک کشور در حال توسعه هستید، بسیار  صادق باشید.


hurt other’s feeling

به احساس کسی ضربه زدن

I’m sorry—I didn’t mean to hurt your feelings.

متاسفم – نمی خواستم احساسات شما را جریحه دار کنم.


play a joke

شوخی کردن با کسی

He and his friend thought it would be funny to play a joke on me.

او و دوستش فکر کردند خنده دار است که با من شوخی کنند.

 


swallow your pride

غرور را کنار گزاشتن

He was forced to swallow his pride and ask if he could have his old job back.

او مجبور شد غرورش را کنار بگذارد و بپرسد که آیا می تواند شغل قبلی خود را پس بگیرد.


take a joke

جنبه شوخی داشتن

I wasn’t being serious. Can’t you take a joke?

جدی نبودم جنبه شوخی داری


throw a tantrum

اوقات تلخی کردن

Charlie had/threw a tantrum in the shop because I wouldn’t buy him any sweets.

چارلی در مغازه غوغایی کرده بود/به خاطر اینکه من برایش شیرینی نمی خریدم.


lose your patience

کاسه صبر لبریز شدن

She was starting to lose her patience with him.

او کم کم داشت از دست آن شخص عصبی میشد

 


come to terms with

با اتفاقی ناخوشایند کنار آمدن

My dad needed to come to terms with the fact that I had become an adult. 

پدرم باید با این واقعیت کنار بیاید که من بالغ شده ام.

 


reveal your true character

نشان دادن شخصیت اصلی خود

Don’t be afraid to reveal your true character , you should be proud of who you are

از این که شخصیت اصلی خود را نشان بدهید نترسید شما باید به آنچه هستید افتخار کنید

 

کاری از: پریان علی عسگری

آکادمی زبان انگلیسی محمدرضا توسلی