have collocations
have an accident
تصادف کردن
Mr. Grey had an accident last night but he’s OK now.
.آقای گری دیشب تصادف کرد اما الان خوب است
have an argument / a row
بحث داشتن یا بحث کردن
We had an argument / a row about how to fix the car.
ما در مورد نحوه تعمیر ماشین با هم بحث کردیم.
have a break
استراحت کردن
Let’s have a break when you finish this exercise.
پس از اتمام این تمرین، استراحت کنیم.
have a conversation/chat
مکالمه/چت داشته داشتن
I hope we’ll have time to have a chat after the meeting.
امیدوارم بعد از جلسه وقت داشته باشیم که گپ بزنیم.
have difficulty
مشکل داشتن
The class had difficulty understanding what to do.
کلاس در درک اینکه چه باید بکند مشکل داشت.
have a dream/nightmare
رویا/کابوس دیدن
I had a nightmare last night.
دیشب کابوس دیدم
have an experience
تجربه داشته داشتن
I had a frightening experience the other day.
.روز گذشته تجربه ترسناکی داشتم
have a feeling
احساس کردن
I have a feeling that something is wrong.
من احساس می کنم چیزی اشتباه است.
have fun / a good time
خوش بگذره / اوقات خوش
I’m sure you’ll have fun on the school trip.
من مطمئن هستم که در اردو مدرسه لذت خواهید برد.
have a look
نگاهی انداختن
The manager wanted to have a look at what we were doing.
.مدیر می خواست نگاهی به کاری که ما انجام می دادیم یساند
have a party
مهمونی گرفتن
Let’s have a party at the end of term.
بیایید یک مهمانی در پایان ترم برگزار کنیم.
have a problem / problems
مشکل/مشکلات داشتن
Ask the teacher if you have problems with the exercise.
از معلم بپرسید که آیا در تمرین مشکل دارید.
have a try/go
امتحان کردن
I’ll explain what to do and then you can have a go/try
.من توضیح خواهم داد که چه کاری باید انجام شود و سپس می توانید امتحان کنید