open your heart

درد و دل کردن

 

He opened his heart (to her) and told her how he really felt

او درد دل کرد  و به او گفت که واقعاً چه احساسی دارد


bare your heart/soul

راز دل خود را گفتن

 

I certainly wouldn’t bare my soul to her.

من مطمئناً رازم را به او نمیگویم


pour your heart out

سفره ی دل را باز کردن

 

I poured my heart out to him and then he told all his friends what I’d said.

من سفره دلم را برایش باز کردم و سپس او به همه دوستانش گفت که من چه گفته بودم.


your heart misses/skips a beat

بسیار هیجانی شدن

 

Her heart missed a beat when she heard her name called out in the list of finalists,

با شنیدن نامش در لیست فینالیست ها قلبش از هیجان ایستاد


someone’s heart is in the right place

انسان مهربان

 

He is a bit of a tearaway but his heart is in the right place

او کمی اشک آور است اما قلب مهربانی دارد

 


have a change of heart

نظر تغییر دادن

 

She was going to sell her house but had a change of heart at the last minute.

او قصد داشت خانه اش را بفروشد اما در آخرین لحظه نظرش تغییر کرد.


your heart sinks

احساس نگرانی یا ناراحتی کردن

 

My heart sank when I realized we couldn’t afford the new house

دلم شور زد وقتی فهمیدم نمیتوانیم هزینه خانه جدید را بپردازیم


a man/woman after my own hear

هم فکرو هم سلیقه یا همانی که میخواهی

 

When you brought chocolates I knew you were a woman after my own heart

وقتی برایم شکلاتت خریدی فهمیدم که تو همانی که من میخواهم هستی


talk to someone heart-to-heart

صادقانه با کسی صحبت کردن

 

He called his father for a heart-to-heart talk.

او با پدرش تماس گرفت تا صحبت صادقانه ای داشته باشد


take sth to heart

به دل گرفتن

 

Don’t take it to heart – he was only joking about your hair.

لطفا به دل نگیرید او درباره مو های شما شوخی میکرد


lose heart

نا امید شدن

 

This is a difficult time, but don’t lose heart – just remember how much you’ve already achieved

این زمان سختی است، اما امید خود را از دست ندهید – فقط به یاد داشته باشید که قبلاً چقدر به دست آورد داشتید


to your heart’s content

هر چقدر دلت میخواد

 

was delighted to be able to eat my favorite dishes to my heart’s content

.خوشحال بودم که می توانم غذاهای مورد علاقه ام را به اندازه دلخواهم بخورم


put your heart and soul into sth

تمام  خود را گزاشتن

 

She puts her heart and soul into her work.

او تمام خود را برای کار میگزارد.


set your heart on sth

از ته دل چیزی رو خواستن

 

He had always set his heart on a career in the fine arts.

او همیشه از ته دل کاری در هنرهای زیبا میخواست.


learn sth by heart

از حفظ کردن، از بر کردن

My father can still recite the poems he learned by heart at school

پدرم هنوز می تواند شعرهایی را که در مدرسه از زبان یاد گرفته است از حفظ بخوانید


not to lose your heat

نا امید شدن

 

Sara didn’t lose heart even though she had failed the exam over and over

سارا با وجود اینکه بارها و بارها در امتحان مردود شده بود، امیدش را از دست نداد

 

کاری از: پریان علی عسگری

آکادمی زبان انگلیسی محمدرضا توسلی