catch

گرفتن یا مبتلا شدن

 

catch a cold

گرفتن سرما خوردگی

 

catch the flu

گرفتن آنفلانزا

catch pneumonia

گرفتن ذات الریه

 

It’s like catching a cold, it seems to me.

به نظر من مثل سرماخوردگی است.

They lived alongside the tribe for several weeks, during which time they caught the flu

آنها چندین هفته در کنار قبیله زندگی کردند و در این مدت به آنفولانزا مبتلا شدند


contract

مبتلا شدن

 

contract a disease

ابتلا به یک بیماری

 

contract  malaria

ابتلا به مالاریا

contract typhoid

ابتلا به حصبه

 

Her daughter contracted typhoid, and the family had to scramble for treatment.

دخترش به حصبه مبتلا شد و خانواده مجبور شدند برای درمان تلاش کنند.

 

He had also contracted malaria twice in the previous six weeks.

او همچنین در شش هفته گذشته دو بار به مالاریا مبتلا شده بود.


develop

 

develop lung cancer

ابتلا به سرطان ریه

 

develop diabetes

ابتلا به دیابت

develop AIDS

ابتلا به ایدز

 

develop arthritis

ابتلا به آرتریت

 

develop Alzheimer’s disease

ابتلا به بیماری آلزایمر

He had developed diabetes and high blood pressure.

او به دیابت و فشار خون مبتلا شده بود.

 

Compared with other smokers, those with C.O.P.D. are more likely to develop lung cancer as well.

در مقایسه با سایر افراد سیگاری، افراد مبتلا به C.O.P.D. احتمال ابتلا به سرطان ریه نیز بیشتر است.


suffer from

رنج بردن از

 

suffer from asthma

از آسم رنج می برند

 

suffer from hay fever

از تب یونجه رنج می برند

 

suffer from backache

از کمردرد رنج می برند

I often suffer from backache.
من اغلب از کمردرد رنج می برم.
My family suffers from hay fever, and my wife has a particularly loud sneeze which usually goes off right next to my ear
خانواده من از تب یونجه رنج می برند و همسرم عطسه شدیدی دارد که معمولاً دقیقاً در کنار گوش من پخش می شود.

have an attack of

دچار حمله … شدن

have an attack of bronchitis

دچار حمله برونشیت شدن

 

have an attack of asthma

دچار حمله آسمی شدن

have an attack of hay fever

دچار حمله تب یونجی شدن

 

Medics tended to a boy who was having an asthma attack

پزشکان به پسری مراجعه کردند که دچار حمله آسم شده بود


to be diagnosed with

داشتن یک بیماری / شناخته شدن با یک بیماری

 

to be diagnosed with lung cancer

مبتلا بودن به سرطان ریه

 

to be diagnosed with AIDS

مبتلا بودن به ایدز

 

to be diagnosed with leukemia

مبتلا بودن به سرطان خون

 

to be diagnosed with autism

مبتلا به اوتیسم بودن

When lung cancer was diagnosed, we had no chance but a high risk surgery .

وقتی سرطان ریه تشخیص داده شد، شانسی نداشتیم جز یک جراحی پرخطر.


healthy eating

غذا سالم

 

It promotes healthy eating habits among young children and adolescents

عادات غذایی سالم را در بین کودکان و نوجوانان ترویج می کند


follow fitness program

دنبال کردن برنامه تناسب اندام

 

The players were given a fitness program to follow in their spare time

به بازیکنان یک برنامه تناسب اندام داده شد تا در اوقات فراغت خود آن را دنبال کنند

 


balanced diet

رژیم غذایی متعادل

 

It is clearly essential to good health to maintain a balanced diet.

به وضوح حفظ یک رژیم غذایی متعادل برای سلامتی ضروری است.

 


take vigorous exercise

ورزش شدید

Half an hour of fairly vigorous exercise three times weekly makes a measurable difference to health.

نیم ساعت ورزش نسبتاً شدید، سه بار در هفته، تفاوت قابل اندازه‌گیری در سلامتی ایجاد می‌کند.


healthy eating

تغذیه سالم

 

It promotes healthy eating habits among young children and adolescents.

عادات غذایی سالم را در بین کودکان و نوجوانان ترویج می کند.


follow fitness program

پیروی از برنامه تناسب اندام

 

following a fitness program is easier than you might think. Follow these five steps

پیروی یک برنامه تناسب اندام آسان تر از آن چیزی است که فکر می کنید. این پنج مرحله را دنبال کنید


stick to your program

پایبند بودن به برنامه

 

If you really want to meet your goal, you have to stick to the program and stay focused.

اگر واقعاً می خواهید به هدف خود برسید، باید به برنامه پایبند باشید و متمرکز بمانید.


keep fit

تناسب اندام حفظ کردن

 

I just hope to keep fit, keep healthy, working and just having a good time

فقط امیدوارم تناسب اندام را حفظ کنم، سالم بمانم، کار کنم و فقط اوقات خوشی داشته باشم


to be terminally ill

بیمار لاعلاج داشتن

Two years ago my husband was declared to be terminally ill.

دو سال پیش اعلام شد که شوهرم به بیماری لاعلاج مبتلا شده است.


unbearable pain

درد غیر قابل تحمل

I felt nails in my leg and an unbearable pain.

میخ در پایم و درد غیر قابل تحملی احساس کردم.


incurable illness

بیماری لاعلاج

Joe suddenly contracted an incurable illness.

جو ناگهان به یک بیماری لاعلاج مبتلا شد.


serious illness

بیماری جدی

serious illness would ruin many aspects of my life.

یک بیماری جدی بسیاری از جنبه های زندگی من را خراب می کند.


live-threatening

تهدید کننده زندگی

 

He was up against a life-threatening situation and dealt with it courageously.

او با یک وضعیت تهدید کننده زندگی روبرو بود و شجاعانه با آن برخورد کرد.


dull ache

درد مستمر ولی قابل تحمل

He had a dull ache in his back from lifting boxes all day.

او در تمام طول روز از بلند کردن جعبه ها در پشتش درد مبهمی داشت.


trivial/ minor ailments

Then our son went to the doctor for some minor ailment or other

سپس پسر ما برای برخی از بیماری های جزئی یا موارد دیگر به دکتر رفت


acutely/intensely painful

به شدت دردناک بودن

the injuries after the accident were intensely painful

جراحات پس از تصادف به شدت دردناک بود


dull ache

درد مداوم ولی قابل تحمل

 

He had a dull ache in his back from lifting boxes all day.

او در تمام طول روز از بلند کردن جعبه ها در پشتش درد مداوم داشت.


prescribe sb medicine

تجویز کردن

The doctor prescribed some pills.

دکتر مقداری قرص تجویز کرد.


relieved / alleviate the pain

کاهش دادن درد

 

I kept playing to alleviate the pain that she died

من به بازی ادامه دادم تا دردی را که او احساس می کرد کاهش دهم

 


heavy cold

سرماخوردگی سنگین

 

The cold weather has brought a heavy cold on me

هوای سرد سرما خوردگی شدیدی را بر من وارد کرده است


slight cold

سرماخوردگی سبک

 

I came down with a slight cold last week, but I am feeling much better now.

هفته پیش با سرماخوردگی خفیف اومدم ولی الان خیلی بهترم.


splitting headache

سردرد بسیار شدید

 

An hour later she complained of a splitting headache and was taken to a local hospital.

یک ساعت بعد او از سردرد شکایت کرد و به بیمارستان محلی منتقل شد.

کاری از: پریان علی عسگری

آکادمی زبان انگلیسی محمدرضا توسلی