run into

اتفاقی کسی را دیدن

Ran into Mary in town today. Nice to see her again.

امروز در شهر با مری برخورد کردم. خوشحالم که دوباره او را می بینم.


look into

برسی کردن

Car problems again today! Must look into getting a new one.

امروز دوباره مشکل ماشین! باید به دنبال خرید جدید بود.


burst in to

ناگهان زیر خنده یا گریه زدن

Poor old Eileen! The boss told her he didn’t like some work 9he’d done and she burst into tears.

بیچاره آیلین پیر! رئیس به او گفت که برخی از کارهایی را که انجام داده بود دوست ندارد و او به گریه افتاد.

 


read in to

به منظور برداشت کردن

The boss wants to have lunch with me. Anne says I shouldn’t read anything into it, but l’m suspicions  of his motives.

رئیس می خواهد با من ناهار بخورد. آن می‌گوید من نباید به منظور برداشت کنم اما به انگیزه‌های او مشکوک هستم.


go into

پرداختن به چیزی

Met Liam today. He went into him marriage problem In great detail. Felt sorry for him.

امروز با لیام ملاقات کردم. او با جزئیات زیاد به مشکل ازدواج او پرداخت. برای او متاسف شدم.


throw myself into

غرق شدن در کاری

Decided to throw myself into doing some gardening now that spring in here!

تصمیم گرفتم همین الان در بهار اینجا خودم را به باغبانی غرق کنم !


enter into

وارد چیزی شدن

Saw Liam again. Told him  I was busy as l didn’t want to enter into another discussion about his private life.

دوباره لیام را دیدم. به او گفتم که سرم شلوغ است زیرا نمی‌خواهم وارد بحث دیگری درباره زندگی خصوصی او شوم.


tidy away sth or tidy sth away

چیزی را سر جای خود گزاشتن

Mum told me to tidy away all my things before my aunt came to visit.

مامان به من گفت قبل از اینکه عمه ام بیاید همه چیزهایم را مرتب کنم.


pack away sth or pack sth away

جمع کردن وسایل

The scouts packed away their tents and left the camping ground.

پیشاهنگان چادرهای خود را جمع کردند و محل کمپینگ را ترک کردند.


tear away

کسی متوقف کردن در انجام کاری / جدا کردن کسی از وسیله ای

l’m sorry to tear you away from your computer, but I need your help.

متاسفم که شما را از کامپیوتر جدا کردم، اما به کمک شما نیاز دارم.


stay away from sth

دوری کردن از چیزی

I think l should stay away from desserts. l’m putting on weight.

به نظر من باید از دسرها دوری کنم. دارم چاق میشوم.


send away for sth

درخواست دادن

I’ve sent away for a brochure about holidays in New Zealand

من برای یک بروشور در مورد تعطیلات در نیوزیلند درخواست دادم

 


lock away

خود را در جایی حبس کردن

I decided to lock myself away in my room till l’d finished my writing .

تصمیم گرفتم خودم را در اتاقم حبس کنم تا بتوانم نوشته را تمام کنم.


run away from

فرار کردن

have you ever run away from home as a child?

آیا تا به حال در کودکی از خانه فرار کرده اید؟


 

 

 

کاری از پریان علی عسگری 

آکادمی زبان انگلیسی محمدرضا توسلی