observe the law

رعایت کردن

The opposition has urged its members to observe the law.

اپوزیسیون از اعضای خود خواسته است که قانون را رعایت کنند.


obey the law

پیروی کردن از قانون

So long as they obey the law they are unmolested.

تا زمانی که آنها از قانون پیروی می کنند، بدون مزاحمت هستند.

 


introduce a law

اراعه کردن قانون

The government introduced laws that aimed to protect the environment.

دولت قوانینی را با هدف حفاظت از محیط زیست معرفی کرد.


act within the law

در چهارچوب قانون بودن

He says that everything he did was within the law

او می گوید هر کاری که کرده در چارچوب قانون بوده است

 


uphold/enforce the law

حمایت/اجرای قانون

We need action now to enforce the law.

اکنون برای اجزرای قانون نیاز به اقدام داریم.


law forbids / prohibits

منع کردن توسط قانون

The law forbids stores to sell liquor to minors

قانون فروشگاه ها را از فروش مشروبات الکلی به خردسالان منع می کند


rules permit/prohibit

قوانین مجاز میسازد/یا منع میکند

The rules permit for losses of 38.5 million in total over the three-year period

قوانین مجموعاً 38.5 میلیون ضرر را در دوره سه ساله مجاز می‌سازد.


comply with the regulations

رعایت کردن قوانین

The sites make clear that it is the householder’s responsibility to comply with all regulations

سایت ها به وضوح نشان می دهند که مسئولیت رعایت تمام مقررات بر عهده صاحب خانه است


bend the rules

تغییر دادن یا دور زدن قانون

You’ve got to know when to bend the rules a little.

باید بدانید چه زمانی قوانین را کمی تغییر دهید.

 


carry out an investigation

تحقیق انجام دادن

The police are carrying out an investigation to determine the cause of the explosion.”.

تحقیقات پلیس برای تعیین علت این انفجار ادامه دارد.


appear in court

در دادگاه حاظر شدن

 I have to appear in court for my traffic violation.

من باید به دلیل تخلف راهنمایی و رانندگی در دادگاه حاضر شوم.


go on trial

محاکمه شدن

He will go on trial later this month charged with murder.
او اواخر این ماه به اتهام قتل محاکمه خواهد شد.

reach a verdict

به رای مشترک رسیدن

They must reach a verdict purely on the evidence in court.
آنها باید صرفاً بر اساس شواهد در دادگاه به رأی برسند.

a fair trial

محاکمه عادلانه

It must deliver a fair trial, not a show trial

باید یک محاکمه عادلانه ارائه دهد، نه یک محاکمه نمایشی

 


be severally punished

چندین مرتبه تنبیه شدن

 

He was severally punished for his repeated offenses.

 


pay/face a heavy fine

جریمه سنگین

 

He could face jail and a heavy fine

او ممکن است با زندان و جریمه سنگین روبرو شود


face the death penalty

مواجه شدن با مجازات اعدام

 

He will now face the death penalty after being charged with first degree murder

او اکنون پس از متهم شدن به قتل درجه یک با مجازات اعدام روبرو خواهد شد


act as a deterrent

عامل بازدارنده بودن

 

Some people say that capital punishment acts as a deterrent.

برخی افراد می گویند که مجازات اعدام به عنوان یک عامل بازدارنده عمل می کند.

 


suffer the consequence

با عواقب چیزی روبه رو شدن

 

If you’re going hard, you gotta suffer the consequence.

اگر سخت پیش می روید، باید عواقب آن را متحمل شوید.


a harsh penalty

مجازات سخت

 

It promised less harsh penalties for those who volunteered information.

برای کسانی که داوطلبانه اطلاعات ارائه می کنند، مجازات های سخت تری را وعده می دهد.


win a case

برنده شدن در پرونده

 

She accused her employer of unlawful dismissal and won her case.

او کارفرمای خود را به اخراج غیرقانونی متهم کرد و در پرونده خود پیروز شد.

کاری از: پریان علی عسگری

آکادمی زبان انگلیسی محمدرضا توسلی