Mr. Edwards and Mr. Eielson were friends. They were sitting in a train when another man came in.
آقای ادوارد و آقای ال سن دو دوست بودند. آ« ها در قطار نشسته بودند که یک نفر دیگر داخل شد.
There was going to be an election soon, and, Mr. Edwards and Mr. Wilson began talking about politics.
نزدیکای یک انتخابات بود و اقای ادوارد و آقای ال سن شروع به صحبت درباره سیاست کردند.
Mr. Edwards supported the Laborer’s party strongly.
آقای ادوارد از حذب کارگر خیلی قوی حمایت میکرد.
Suddenly the third man began to argue with Mr. Edwards.
یک دفعه مرد سوم شروع به بحث کردن با آقای ادوارد کرد.
He supported the Conservatives.
او ار بحث حمایت کرد.
They argued for a long time, and then Mr. Edwards said,
آن ها برای مدت زمان طولانی بحث کردند و سپس آقای ادوارد گفت:
‘Well, I can’t make you change your mind and you can’t do it either,
بسیار خب من نمی توانم نظر تورا عوض کنم و تو هم نمیتوانی ( نظر من را عوض کنی)
so, let’s have an agreement: I won’t vote for the Laborer’s Party,
پس بیا یک توافقی کنیم من به حزب کارگر رای نخواهم داد
And you won’t vote for Conservative Party.
و تو هم به حزب محافظه کار رای نخواهی داد.
Then we’ll be able to stay at home comfortably, and nobody will lose anything’.
سپس ما به راحتی در منزل میمانیم و هیچ کس چیزی را از دست نخواهد داد.
The other man agreed.
مرد دیگر قبول کرد.
They all got out at the same station, and Mr. Edwards drove his friend home.
همگی از ایستگاه بیرون آمدند و آقای ادوارد دوستش را به منزل برد.
‘That’s the fifteen person I’ve made that agreement with,’ he said to his friend.
او به دوستش گفت: او پانزدهمین نفری بود که با او توافق کردم.
election
/əˈlekʃn̩/ رای گیری
He won the election.
او انتخابات را با برد.
Politics
/ˈpɑːləˌtɪks/
سیاست
He’d been in politics for many years, first as a mayor and later as a governor.
و چندین سال در سیاست بود، ابتدا به عنوان شهردار و بعدها فرماندار
Agreement
/əˈɡriːmənt/
توافق
They argued a long time but eventually they reached agreement on some issues.
آن ها مدتی طولانی بحث کردند، اما سرانجام سر بعضی موضوعات به توافق رسیدند
کاربرد معنایی make : اجبار به انجام کاری
زمانی که فردی شخص دیگری را به انجام کاری وادارد برای نشان دادن این رابطه از فعل make استفاده می کنیم.
به مثال های زیر دقت کنید:
My mother made me clean my room
مادرم مجبورم کرد که اتاقم را تمیز کنم.
I made Mark call his friend and apologize to him for what he did.
مارک را مجبور کردم با که با دوستش تماس بگیرد و به خاطر کاری که در حقش کرد معذرت خواهی کند.