classmate
همکلاسی
During my school years, my classmate and I used to sit together in the front row and listen to our teachers carefully
در سال های تحصیل، من و همکلاسی ام در ردیف اول کنار هم می نشستیم و با دقت به صحبت های معلمانمان گوش می دادیم.
close friend
دوست صمیمی
.She has been my close friend for over a decade, so I can trust her .
او بیش از یک دهه است که دوست صمیمی من است، بنابراین می توانم به او اعتماد کنم.
colleague
همکار
My colleague and I have worked on several projects together, and all of them were all done successfully
من و همکارم روی چندین پروژه با هم کار کرده ایم و همه آنها با موفقیت انجام شده است
couple
زن و شوهر و زوج
The couple next door seems to be very nice. they never argue about different issues.
به نظر می رسد زوج همسایه خیلی خوب هستند. آنها هرگز در مورد مسائل مختلف بحث نمی کنند.
fiancé
نامزد ( مرد) fiancée (خانم)
My fiancé proposed to me on a beach, and it was the most incredible moment of my life
نامزدم در یک ساحل از من خواستگاری کرد و این باورنکردنی ترین لحظه زندگی من بود
partner
شریک
My business partner and I share the same vision, and that’s why we can work together.
من و شریک تجاریام دیدگاه مشترکی داریم و به همین دلیل است که میتوانیم با هم کار کنیم.
roommate
هم اتاقی
My roommate and I have a great rapport, and we never bother each other
من و هم اتاقی ام رابطه خوبی داریم و هیچ وقت همدیگر را اذیت نمی کنیم
be together
با هم بودن
They have been together for five years, but I don’t know why they don’t get married
آنها پنج سال است که با هم هستند اما نمی دانم چرا ازدواج نمی کنند
become friends
دوست شدن
We became friends when we were in college, and we have been inseparable ever since.
زمانی که در دانشگاه بودیم با هم دوست شدیم و رابطه ما هرگز قطع نشد
break up
جدا شدن یا بهم زدن ارتباط
They decided to break up when they realized that they wanted different things in life.
وقتی فهمیدند که چیزهای متفاوتی در زندگی میخواهند، تصمیم گرفتند از هم جدا شوند.
get along
کنار آمدن
My friend and I get along so well because we have similar interests.
من و دوستم خیلی خوب با هم هستیم زیرا علایق مشابهی داریم.
get in touch
در ارتباط بودن
I lost touch with my childhood friend, but I recently found her on social media and got in touch with her.
ارتباطم با دوست دوران کودکی ام قطع شد، اما اخیراً او را در شبکه های اجتماعی پیدا کردم و با او ارتباط برقرار کردم.
get married
ازدواج کردن
If you’re thinking about getting married, make sure you’re doing it for the right reasons and not just because of societal pressure
اگر به ازدواج فکر می کنید، مطمئن شوید که این کار را به دلایل درست انجام می دهید و نه فقط به دلیل فشار جامعه
get to know
شناختن یا شناخت پیدا کردن
I want to get to know my new neighbor better, so I invited her over for dinner.
من می خواهم همسایه جدیدم را بهتر بشناسم، بنابراین او را برای شام دعوت کردم.
go out together
با هم بیرون رفتن
My friends and I often go out together to try new restaurants and cafés
من و دوستانم اغلب با هم بیرون می رویم تا رستوران ها و کافه های جدید را امتحان کنیم.
have sth in common
وجه اشتراک داشتن
We have a lot of things in common, including our love for music and theater .
ما چیزهای مشترک زیادی داریم، از جمله عشقمان به موسیقی و تئاتر.
lose touch
از دست دادن ارتباط
I lost touch with my high school friends after we all went to different cities .
بعد از اینکه همه به شهرهای مختلف رفتیم ارتباطم با دوستان دبیرستانی ام قطع شد.