long-term memory
حافظه بلند مدت
long-term memory
حافظه کوتاه
Her short-term memory was poor, but her long-term memory was extremely good
حافظه کوتاه مدت او ضعیف بود، اما حافظه بلند مدت او بسیار خوب بود
have a good memory
حافظه خوبی داشتن
I have a good memory for names and faces so I rarely forget someone I’ve met
من حافظه خوبی برای نام ها و چهره ها دارم، بنابراین به ندرت کسی را که ملاقات کرده ام فراموش می کنم
to have a clue
اطلاعات داشتن
he doesn’t have a clue how to deal with children
او نمی داند چگونه با کودکان رفتار کند
remind strongly
کاملا به یاد آوردن
Her words strongly reminded me to be more mindful of my actions
سخنان او کاملا به من یادآوری کرد که بیشتر مراقب اعمالم باشم
vaguely remember
خیلی کم به یاد آوردن
I vaguely remembered having met her before.
به طور مبهم به یاد آوردم که قبلاً او را ملاقات کرده بودم.
clean forget
کاملا از یاد بردن
I clean forgot that I had to pick up milk on the way home
پاک فراموش کردم که باید در راه خانه شیر بردارم
mind goes blank
پاک از یاد رفتن / فراموشکار بودن
My mind keeps going blank – I keep forgetting how to spell me own name.
بسیار فراموشکار شده ام و مدام فراموش میکنم چطور اسم خودم را هجی کنم
remember sb’s face
کسی را بخاطر اوردن
Do you remember my face
تو مرا به یاد می آوری
memories come flooding back
زنده شدن خاطرات
When I heard this song, all the pleasant memories from my childhood come flooding back.
وقتی این آهنگ را شنیدم، تمام خاطرات خوش دوران کودکی ام دوباره زنده شد.
sb’s earliest memory
اولین خاطرات
One of my earliest memories is of my grandmother baking cookies in the kitchen.
یکی از اولین خاطرات من مربوط به پختن کلوچه های مادربزرگم در آشپزخانه است.
stirring up memories
برانگیختن خاطرات
The photographs stirred up some painful memories.
عکس ها خاطرات دردناکی را زنده کردند.
blot out that memory
آن خاطره را پاک کن
vividly remember
به خوبی به یاد داشتن
I vividly remember my first day at school.
اولین روز مدرسه ام را به خوبی به یاد دارم.
unforgettable experience
تجربه فراموش نشدنی
It was a most moving and unforgettable experience to see their calm, unruffled fortitude
دیدن آرامش و صلابت بینظم آنها تجربهای بسیار تکاندهنده و فراموشنشدنی بود
if I remember rightly
اگر درست به خاطر آوردن
He was a good dancer if I remember rightly.
اگر درست یادم باشد رقصنده خوبی بود.
to remember sth well
چیزی را به خوبی به یاد آوردن
When my grandmother told me about her childhood, I remember very well all the details she described.
وقتی مادربزرگم از دوران کودکی اش به من گفت، تمام جزئیاتی را که تعریف می کرد به خوبی به خاطر دارم.
memories fade
خاطرات محو می شوند
People die, memories fade, evidence can be lost.
مردم می میرند، خاطرات محو می شوند، شواهد می توانند گم شوند.
painful memories
خاطرات دردناک
That was the most painful memory
این دردناک ترین خاطره بود
to have/get impression
تاثیر خوبی گزاشتن
I wanted to make a good impression on her
میخواستم تأثیر خوبی روی او بگذارم
to sense tension
احساس تنش
At the end of the meeting, there was a sense of tension in the air
در پایان جلسه احساس تنش در فضا ایجاد شد
have a feeing
حس کردن
I have a feeling we’ll meet again
احساس می کنم دوباره همدیگر را ملاقات خواهیم کرد
trust my intuition
به شهودم اعتماد کن
You should trust your intuition in making your decision.
در تصمیم گیری باید به شهود خود اعتماد کنید.
over-sensitive
بیش از حد حساس
Such oversensitive children may have attention problems
چنین کودکان بیش از حد حساس ممکن است مشکلات توجه داشته باشند
sensitive teeth
دندان حساس
I should never drink cold water due to sensitive teeth I have
به دلیل دندان های حساسی که دارم هرگز نباید آب سرد بخورم
to go numb
بی حس شدن
It was so cold that my fingers went numb.
آنقدر سرد بود که انگشتانم بی حس شدند.
actuate sense of smell
حس بویایی قوی
actuate hearing
حس شنوایی قوی
before Corona Pandemic ,I used to have actuate sense of smell and hearing
ترکیب عطر، مسئول تحریک حس بویایی در حشرات است.