Fred works in a factory. He doesn’t have a wife, and he gets quite a lot of money every week. He loves cars, and has a new one every year.

فرد در یک کارخانه کار می کند. او زن ندارد و هر هفته پول زیادی به دست می آورد. او عاشق ماشین است و هر سال یک ماشین جدید دارد.

 

He likes driving very fast, and he always buys small, fast, red cars.

او رانندگی بسیار سریع را دوست دارد و همیشه ماشین های کوچک، سریع و قرمز می خرد.

 

He sometimes takes his mother out in them, and then she always says, ‘But, Fred, why do you drive these cars? We’re almost sitting on the road!’

او گاهی اوقات مادرش را با آنها بیرون می آورد و بعد او همیشه می گوید: “اما فرد، چرا این ماشین ها را می رانی؟” ما تقریباً در جاده نشسته ایم!

 

Then Fred laughs and is happy. He likes being very near the road.

سپس فرد می خندد و خوشحال می شود. او دوست دارد خیلی نزدیک جاده باشد.

 

Fred is very tall and very fat.

فرد بسیار قد بلند و بسیار چاق است.

 

Last week he came out of a shop and went to his car.

هفته گذشته از مغازه بیرون آمد و به سمت ماشینش رفت.

 

There was a small boy near it.

یک پسر کوچک نزدیک آن بود.

 

He was looking at the beautiful red car. Then he looked at Fred.

او به ماشین قرمز زیبا نگاه می کرد. سپس به فرد نگاه کرد.

 

‘How do you get in to that small car’? The small boy asked.

“چگونه وارد آن ماشین کوچک می شوی”؟ پسر کوچک پرسید.

 

Fred laughed and said, ‘I don’t get in to it. I put it on.

فرد خندید و گفت: “من سوارش نمیشم من میپوشمش.

 

کلمات مهم

 

Factory   /ˈfæktəri/   کارخانه

factory smoke has fouled the air.

دود کارخانه هوا را آلوده کرده است.

 

Almost   تقریبا   /ˈɔːlmoʊst/

almost every general rule has its exceptions.

تقریبا همه ی قوانین کلی دارای استثناهای مربوط به خود می باشند.

 

Shop   مغازه   /ˈʃɑːp/

There used to be a candy shop on this corner.

قبلا این گوشه مغازه آب نبات فروشی بوده

 

Near   نزدیک   /ˈnɪr/

His new apartment is very near to his office.

اپارتمان جدیدش خیلی نزدیک دفترش است

 

نکات گرامری

 

He gets quite a lot of money

کلمه ی a lot of به معنی تعداد زیادی میباشد و کاربرد آن هم با اسامی قابل شمارش است و هم غیرقابل شمارش.

Money به معنی پول کلمه ای غیر قابل شمارش است و در جمله بالا میبینید که مفهوم مقدار زیادی پول را بدین صورت رسانده است.

حال استفاده ی آن را با یک اسم قابل شمارش ببینیم.

There are a lot of trees in the jungle.

أر این جا چون tree  قابل شمارش است s جمع را گرفته است.