get into gear
دست به کار شدن
The town itself has got into gear with a campaign to improve the environment
خود شهر با کمپینی برای بهبود محیط زیست دست به کار شده است
a back-seat driver
امر و نهی کن
Daisy is such a backseat driver, she needs to stop interfering – no one asked for her advice
دیزی بسیار امر و نهی کننده است ، او باید دست از مداخله بردارد – هیچ کس از او راهنمایی نخواست
put the brakes on
کند یا متوقف کردن انجام کاری
Raising taxes now would put the brakes on economic recovery.
افزایش مالیات ها در حال حاضر ترمز بهبود اقتصاد را خواهد گرفت.
ticking over
به روال عادی ادامه دادن
Very slowly he moved forward, the engine ticking over.
خیلی آهسته به جلو حرکت کرد، شروع کرد به عادی کار کردن
let off steam
خود را خالی کردن
She jogs after work to let off steam.
او بعد از کار می دود تا خود را خالی کند
to be programmed
ساخته شدن
get your lines/wires crossed
اشتباهی متوجه شدن
We must have got our wires crossed – I thought she was arriving tomorrow, not today.
ما باید اشتباهی متوجه شده باشیم – فکر کردم او فردا می آید، نه امروز.
to be on the same wavelength
( از نظر ذهنی ) هم فرکانس بودن /خط فکریمون مثل همه
I am very pleased that we are on the same wavelength
من بسیار خوشحالم که ما خط فکری یکسانی داریم
blow a fuse
از کوره در رفتن
Mary is going to blow a fuse, when she finds out that her car was stolen
مری وقتی متوجه شود ماشینش دزدیده شده است از کوره درخواهد رفت
give sb a buzz
به کسی زنگ زدن
I’ll give you a buzz next week.
هفته ی آینده به شما زنگ خواهیم زد
back-pedaling
دبه کردن/از موضع خود برگشتن
As soon as I said I thought she was wrong, she started backpedaling.
به محض اینکه گفتم فکر می کنم اشتباه می کند، شروع به دبه کردن کرد
put/throw a spanner in the work
چوب لای چرخ کسی گذاشتن
We were ready to start the project when the bank threw a spanner in the works by denying the loan.
ما آماده شروع پروژه بودیم که بانک با رد وام، چوب لای چرخ ما گزاشت
meltdown
فروپاشی و شکست
Investing in the stock market is always risky, as many people learnt in the 2008 market meltdown.
همانطور که بسیاری از مردم در فروپاشی بازار در سال 2008 آموختند، سرمایه گذاری در بازار سهام همیشه پرخطر است.
in the pipeline
در دست اجرا/در دست تهیه/ در راه
The right job for me is already in the pipeline
کار مناسب برای من در حال حاضر در راه است
کاری از: پریان علی عسگری
آکادمی زبان انگلیسی محمدرضا توسلی