بعد از افعال زیر مصدر با to می آید
agree to
She then agreed to accept the money but give it to charity.
سپس با قبول این پول موافقت کرد اما آن را به خیریه داد.
afford to
استطاعت داشتن
These days he can afford to buy his own cars
این روزها او می تواند ماشین های خودش را بخرد
arrange to
هماهنگ کردن
Let’s arrange to meet at the café downtown at 6pm”
بیایید قرار ملاقات را در کافه مرکز شهر در ساعت 6 بعد از ظهر بگذاریم.
attempt to
تلاش کردن
They closed the road in an attempt to reduce traffic in the city.
آنها در تلاش برای کاهش ترافیک در شهر، جاده را بستند.
decide to
تصمیم گرفتن
I have decided to move to New York city
تصمیم گرفتم به شهر نیویورک نقل مکان کنم
expect to
انتظار می رود
I didn’t expect to get a job offer so quickly
انتظار نداشتم به این سرعت پیشنهاد کاری دریافت کنم
forget to
فراموش کردن
I forgot to go to the meeting.
یادم رفت به جلسه بروم.
hope to
امیدوارم
She is hoping to win the gold medal.
او امیدوار است که مدال طلا را کسب کند.
manage to
مدیریت کردن
If they can’t manage to get the piano in their apartment, they will have to sell it.
اگر نتوانند پیانو را در آپارتمان خود تهیه کنند، باید آن را بفروشند.
need to
نیاز به
She needs to go to Seattle next week.
او باید هفته آینده به سیاتل برود.
offer to
I offer to help with the cleaning.
من پیشنهاد می کنم برای تمیز کردن کمک کنم.
plan to
“I plan to find a new apartment.
من پیشنهاد می کنم برای تمیز کردن کمک کنم.
pretend to
وانمود کردن
I pretended to be asleep
وانمود کردم که خوابم
promise to
قول دادن به
She always promises to come on time, but she never does.
او همیشه قول می دهد که به موقع بیاید، اما هرگز انجام نمی دهد.
refuse to
امتناع از
He flatly refused to discuss the matter.
او قاطعانه از بحث در مورد این موضوع خودداری کرد.
seem to
به نظر رسیدن
Tony always seems to offend people
به نظر می رسد تونی همیشه به مردم توهین می کند
tend to
تمایل به
I think you tend to eat more in the winter
فکر می کنم در زمستان بیشتر غذا می خورید
want to
خواستن
I wanted to help you with your lessons but you rejected it
می خواستم در درس هایت کمکت کنم اما رد کردی
و بعضی از افعال همراه مصدر ing دار می آیند
admit doing sth
قبول کردن
She admitted to having stolen the car
او اعتراف کرد که ماشین را دزدیده است
avoid doing sth
اجتناب از انجام کاری
I’ve been avoiding getting down to work all day.
consider doing sth
I consider doing some extra research before I write the report
قبل از نوشتن گزارش، در نظر دارم تحقیقات بیشتری انجام دهم
enjoy doing sth
از انجام دادن لذت ببرید
I really enjoy reading books in my free time
من از خواندن کتاب در اوقات فراغت بسیار لذت می برم
fancy doing sth
چیزی خواستن
Do you fancy going out this evening?
آیا دوست دارید امروز عصر بیرون بروید؟
finish doing sth
You come on stage after the finish singing
بعد از اتمام کار روی صحنه می آیی و آواز می خوانی
give up doing sth
از انجام دادن دست بردارید
I’ve given up trying to help her.
من از تلاش برای کمک به او دست کشیده ام.
imagine doing sth
تصور کردن
She imagined walking into the office and handing in her resignation.
او تصور می کرد وارد دفتر می شود و استعفای خود را تحویل می دهد.
keep doing sth
ادامه دادن به انجام کاری
if you keep smoking you will have a heart attack in less than 10 years
اگر به سیگار کشیدن ادامه دهید در کمتر از 10 سال دچار حمله قلبی خواهید شد
don’t mind doing sth
از انجام کاری اذیت نشدن یا با انجام کاری مشکل نداشتن
I don’t mind helping if you can’t find anyone else
اگر کسی دیگری را پیدا نکردید من برای کمک کردن مشکلی ندارم
practice doing sth
تمرین کردن کاری
she is practicing speaking English fluently
او به طور روان انگلیسی صحبت می کند
stop doing sth
I have stopped playing computer games
من بازی های کامپیوتری را متوقف کرده ام
suggest doing sth
پیشنهاد دادن
I suggested an Italian restaurant near the station for the party.
من یک رستوران ایتالیایی نزدیک ایستگاه را برای مهمانی پیشنهاد کردم.
take up doing sth
کاری را شروع کردن
I thought I might take up cycling
فکر کردم شاید دوچرخه سواری را شروع کنم