wouldn’t go amiss
اصلا به کار نیومدن
A cup of tea wouldn’t go amiss.
اصلا یک فنجان چای الان به کار نمی آید
duty bound
موظف
He was duty bound to help.
او موظف بود که کمک کند
if push comes to shove
در بدترین حالت
if need be
اگر لازم باشه
We’ll leave without them if need be.
من بدون او این جا را ترک میکنم اگر لازم باشد
to be dying for /to
چیزی را خیلی خواستن
I’m dying for a cup of tea.
من واقعا دلم یک فنجان چای میخواهد
do my own thing
کار خود را انجام دادن
I just want to live my own life and do my own thing.
من دوست دارم زندگی خودم را بکنم و کار خودم را انجام دهم
wouldn’t touch it with a barge pole
اصلا قبول نکردن چیزی
That investment is too risky. I wouldn’t touch it with a bargepole.
آن سرمایه گزاری بسیار ریسکی است من اصلا قبول نمیکنم
take your pick
یکی را انتخاب کردن