go along with sb/sth
حمایت کردن
Whatever you say, Lottie will go along with you.
هرچه بگویی، لوتی با تو همراه خواهد بود.
go on
ادامه دادن یا اتفاق افتادن
It went on raining all day.
تمام طول روز داشت باران میبارید
There’s a police car outside the shop. Do you know what’s going on?
ماشین پلیس بیرون مغازه است تو میدانی چه خبره؟
go through with
کاری را برخلاف میل باطنی انجام دادن یا تجربه کردن
I don’t want to do the exam now, but I’d better go through with it.
الان نمیخوام امتحان بدم ولی بهتره انجامش بدم
go through
برسی کردن
I suggested she went to the city library to go through some books of short stories
به او پیشنهاد دادم به کتابخانه شهر برود تا چند کتاب داستان کوتاه را برسی کند
go together
با هم رخدادن یا پدیدار شدن
A bad cough and a sore throat often go together.
سرفه بد و گلودرد اغلب با هم همراه هستند.
go in for
شرکت کردن در جایی یا کاری
She decided to cheer herself up by going in for a competition
او تصمیم گرفت تا با شرکت در یک مسابقه، خود را شاد کند
go without
زنده ماندن بدون چیزی یا گذراندن زندگی بدون چیزی
Amelia has had to go without a holiday for several years now
آملیا چندین سال است که مجبور است بدون تعطیلات برود
go out
برق رفتن
Suddenly the lights went out
یک دفعه همه برق ها رفتند
go about
کنار آمدن
How can I go about his new idea
چطور میتوانم با ایده های جدیدش کنار بیایم
go for
انتخاب کردن
It must be something special so that the judges go for my story over all the others.
باید چیز خاصی باشد تا داوران داستان من را از بین داستان های دیگر انتخاب کند